مجمع فرهنگی علویون

(آستان مقدس امام زاده زید (ع)

مجمع فرهنگی علویون

(آستان مقدس امام زاده زید (ع)

« ماه هاشمی» در رکاب شمس بصیرت

در روایاتی که در جوامع روایی  از ائمه علیهم‌السلام راجع به حضرت ابوالفضل¬(ع) رسیده، بر خصلت بصیرت ایشان تأکید شده است. امام صادق(ع) فرمود:
عموی ما عباس دارای بصیرتی نافذ و ایمانی محکم بود. او در رکاب برادر بزرگوارش اباعبدالله با دشمنان پیکار کرد و خویش را به بلای نیکویی افکند و به خوبی از عهده امتحان الهی برآمد تا شربت شهادت را نوشید.
همه‌ یاران امام حسین(ع)، صاحب بصیرت بودند؛ اما بصیرت حضرت ابوالفضل¬(ع) بُرد بیشتری داشت. دیدگان نافذ او پرده¬ها را می¬شکافت و به اعماق حقایق راه می¬یافت. او توانست با خلاصی خود از حجاب طبیعت مادی به عالی¬ترین مقام بصیرت در دین راه یابد. دامنه بصیرت، چنان قابلیتی در قمر¬بنی¬هاشم ایجاد کرد که در کربلا پرچم چنین جنگی بر دوش او نهاده شد.
در فضیلت ابوالفضل(ع) همین بس که سیدالشهداء(ع) او را چنین خطاب می¬فرماید: برادر، جانم به فدایت!

 او اولین کسی است که در شب عاشورا بیعت خویش با مولایش حسین(ع) را تجدید کرد و عرضه داشت: هرگز تو را ترک نخواهیم کرد. آیا بعد از تو زنده بمانیم؟ خداوند هرگز چنین روزی را نیاورد! مسلّم است آنچه که انگیزه چنین گفتاری شد، صرف برادری نیست؛ چنانکه امام صادق(ع) در زیارت آن بزرگوار می¬فرماید:
شهادت می¬دهم که نسبت به جانشین رسول¬اکرم(ص) در مقام تسلیم بودی، حضرتش را تصدیق نمودی و در شأن وی وفا و خیرخواهی کردی.
این فراز از زیارت و تعبیر «برای جانشین پیامبراکرم(ص) چنان کردی» نشان می¬دهد که آن حضرت(ع) به علت آنکه برادرش امام واجب¬الطاعه بود، در راهش جانبازی نموده است و این صفتی است که جز صاحبان بصیرت به آن آراسته نیستند.
نمونه دیگری از بصیرت نافذ حضرت عباس(ع) رد امان¬نامه¬ شمر بود. هنگامی¬که شمر برای جدا ساختن ابوالفضل(ع) و برادرانش از حضرت سیّدالشهداء(ع) فریاد زد: خواهرزادگان منعبدالله، جعفر، عباس کجایید؟ قمر¬بنی¬هاشم(ع) و برادرانش ساکت و با کمال ادب چشم به اشاره یار داشتند تا چه حکم فرماید؛ تا آنکه اباعبدالله(ع) فرمود: جوابش را بدهید اگرچه فاسق است. آنگاه بعد از اجازه امام(ع) از خیمه بیرون آمدند و هنگامی¬که شمر آنها را به گرفتن امان¬نامه بشارت داد، عباس(ع) بر شمر نهیب زد و فرمود:
خدا تو و امانت را لعنت کند! آیا ما را امان می¬دهی و فرزند رسول¬خدا را امانی نباشد؟آیا به ما فرمان می¬دهی که برادرمان و سرورمان حسین پسر فاطمه را رها کنیم و در اطاعت ملعونین و ملعون¬زاده¬ها قرار بگیریم؟
حضرت عباس(ع)در روز عاشورا پس از آنکه شاهد شهادت جوانان اهل-بیت(ع) بود، به برادران خود رو کرد و گفت: پسران مادرم! پیش بتازید، تا شما را ببینم که خالصانه، خدا و رسولش را یاری کرده¬اید. بعد رو به برادرش عبدالله کرد و گفت: پیش برو تا تو را کشته ببینم و نزد خدایت به حساب آورم. ابوالفضل می¬خواهد اجر شهادت برادر را درک کند و درد به خاک و خون کشیده شدن جگرگوشه¬های خود را حس نماید.
اینک، قمر¬بنی¬هاشم که وجود او و شمشیرآخته¬اش و پرچم در اهتزازش مایه آرامش دل خاندان ¬حسین(ع) است، در مقابل خود، آل¬الله را می¬بیند که به خون غلطیده¬اند و اهل حرم را که از عطش خویش خبر می¬دهند و غربت و تنهایی حسین(ع) در میان موج دشمنان. سینه عباس(ع) تنگ شده، طاقت از دست داد و برای طلب اذن میدان به سوی برادر شتافت و لحظاتی بعد، عباس(ع) به امر برادرش حسین(ع) برای طلب آب روانه شد. ابوالفضل جوان در هوای گرم صحرای نینوا پس از جنگی خسته¬کننده با انبوه سپاه دشمن، وارد شریعه فرات شد و سردی آب را با دستانش حسّ کرد. داغی خورشید، زره آهنین، خستگی و گرمای نبرد، لبهای تشنه و اینک، آب خنک. منطقی آن است تا از این آب بنوشد یا لااقل خُنُکای آن را با صورت خویش آشنا کند تا جان دوباره برای نبرد بیابد؛ اما دل نورانی¬اش، عطش امام حسین(ع) و لب¬های خشکیده کودکان حرم را به یاد آورد و آب ننوشید. مشک را پر از آب کرد و روانه شد که قوت عباس برای رفتن حاصل از بینش اوست.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد